مارکس و بردهداری – جان بلامی فاستر، هانا هولمن، برت کلارک – هومن کاسبی
مارکس و بردهداری
جان بلامی فاستر، هانا هولمن و برت کلارک
ترجمه هومن کاسبی
فایل PDF: مارکس و برده_داری
برجسته شدن تحلیلهایی از کاپیتالیسم نژادی، بهویژه با اتکا بر کتاب مارکسیسم سیاه اثر سدریک رابینسون[1]، همراه با آثاری از تمثالهای اولیه همچون دابلیو. ای. بی. دو بویس[2] و الیور کرامول کاکس،[3] نشانگر پیشرفتی غیرمنتظره در نظریهی مارکسی است.[i] این امر ضرورتاً با انتقاد از تحلیلهای مارکسی پیشین همراه بوده است که همگی رابطهی بردهداری با کاپیتالیسم را اغلب اوقات نادیده گرفته یا به حداقل میرساندند.[ii] اما این انتقادات نسبت به تلقیهای مارکسیستی ارتدکس از بردهداری، در سالهای اخیر به شکل بسیار مسئلهسازتری به آثار خود کارل مارکس بسط یافتهاند. گاهی اوقات گفته میشود که او مسئلهی اهمیت نیروی کار بردگان برای توسعهی کاپیتالیسم را بهطور نظاممندی دور زده و دستکم گرفته است، و مسئلهی بردهداری را تا حد زیادی محدود به دوران مرکانتیلیستیِ «بهاصطلاح انباشت بدوی» و نقطهی اوج تجارت برده به آنسوی اقیانوس اطلس میداند. ادعا میشود که بردهداری همچنان وجود داشته، اما مارکس آن را به تحلیل خود از سرمایه راه نداده است.[iii]
بنابراین استفانی اسمالوود[4] مورخ، نویسندهی بردهداری آبشور، نوشته است: «مدتهاست که ما سوءفهم مارکس از بردهداری» را بهعنوان «خطایی» تاریخی مردود شمردهایم؛ خطایی که او را به این سمت سوق داد که «بردهداریِ دنیای جدید را جدا از کاپیتالیسم نگه دارد».[iv] به همین ترتیب، والتر جانسون،[5] مورخ بردهداری در ایالاتمتحده و نویسندهی رود رؤیاهای تاریک، در مقالهی تأثیرگذار خود به نام «پایه و حجاب: بازاندیشی در مسئلهی بردهداری/کاپیتالیسم» ادعا میکند که مارکس در نقد خود به سرمایه، از کل «مسئلهی بردهداری» «بهسادگی طفره رفته» و به «طرد بنیادین واقعیت بردهداری از چارچوببندی اقتصاد سیاسی» پایبند مانده است که وجه مشخصهی آثار اقتصادیِ کلاسیک-لیبرال بود.[v]
بااینوجود، در هر تلاش جدی برای ارائهی تحلیلی از کاپیتالیسم نژادی، نمیتوان مارکس را بهراحتی کنار گذاشت. بنابراین جانسون پس از این استدلال که مارکس مسئلهی بردهداری را در کتاب سرمایه تا حد زیادی از قلم انداخته است، نشان میدهد که هنوز «وقتی سعی داریم ارتباطات متقابل تاریخی و رویههای روزانهی اقتصاد جهانی قرون هجدهم و نوزدهم را به تصویر بکشیم، مطالب عظیمی را باید از آنچه مارکس دربارهی کار کاپیتالیستها برای گفتن به ما دارد، یاد بگیریم».[vi] اما چنین اعترافی از زبان جانسون، این پرسش را به وجود میآورد که نگاهی بسیار جامعتر به آثار مارکس در کلیت آن، متأثر از کل چارچوب ماتریالیست تاریخیِ تحلیل او و ساختار بنیادین نقد وی از اقتصاد سیاسی، چه چیز را پیش چشمان ما آشکار خواهد کرد. چنین روشی مستلزم فراتر رفتن از صرفاً گزینش چند قطعه از مجلد اول سرمایه، و قرار دادن آنها در بستری گستردهتر و عمیقتر است. بهراستی، در ادامه استدلال میکنیم که در تحلیل بردهداری، و بهویژه «کاپیتالیسم بردهداری»، مارکس هنوز مطالب بسیار زیادی برای عرضه به ما دارد.[vii]
شایانذکر است که تلقی مارکس از بردهداری یا نظام کار بردگان، گسترده و عمیق است و عناصری همچون بردهداری در روم و یونان باستان؛ مسئلهی شیوهی تولید بردهداری؛ بردگی ناشی از بدهی؛ به بردگی گرفتن بومیان آمریکا؛ بردگی کودکان؛ بردگی خانگی؛ بردهداری در انگلستان تحت لوای ادوارد ششم؛ بردهداری در هند شرقی هلند؛ تجارت برده به آنسوی اقیانوس اطلس؛ ظهور بردهداری بهعنوان «نوع دوم استعمار»؛ شکنجه تحت بردهداری؛ بردهداری بهمثابه پایه و اساس انقلاب صنعتی؛ شورش بردگان؛ انقلاب هائیتی؛ «قدرت بردهداران» در ایالاتمتحدهی جنوبی؛ تصمیم درد اسکات؛[6] جنگ مرزی کانزاس-میسوری در سالهای 1854-56؛ جان براون؛[7] هریت بیچر استو؛[8] جنبش لغو بردگی؛ نبرد انقلابی سربازان سیاهپوست آزادشده در جنگ داخلی؛ و روابط پیچیدهی تاریخی بین نیروی کار بردگان و کار دستمزدی را با جزئیات مختلف در برمیگیرد. مارکس در تحلیل خود از کاپیتالیسم بردهدار در جنوب ایالاتمتحده پیش از جنگ داخلی، کاپیتالیزاسیون [سرمایهسازیِ] ارزش اضافیای را که پیشبینی میشد توسط نیروی کار بردگان خلق شود، بهعنوان پایه و اساسِ نظام متمایزی از انباشت بررسی میکرد؛ ازجمله نقش آن در توسعهی مدیریت کاپیتالیستی. او گسترشطلبی و ویرانی اکولوژیک را که در خود ماهیت این «نهاد ویژه» تعبیه شده بود، مورد واکاوی قرار میداد.[viii]
بنا به شهادت هنری آدامز،[9] مارکس در سازمان سیاسی خود درون جنبش کارگری بریتانیا نقشی کلیدی در بسیج کارگران برای جلوگیری از ورود کشور به جنگ داخلی ایالاتمتحده به نفع کنفدراسیون ایفا کرد.[ix] او در مقام تمثال اصلی در اتحادیهی بینالمللی کارگران، با رؤسای جمهور آبراهام لینکلن و اندرو جانسون[10] مکاتبه داشت. او در نقش خود بهعنوان خبرنگار برای روزنامهی نیویورک دیلی تریبون و بعداً دی پرس در وین، از جنبش انقلابی لغو بردهداری در ایالاتمتحده، و از شمال در جنگ آن با جنوب بردهداری حمایت کرد و بیش از 40 مقالهی منتشرشده در روزنامه در باب بردهداری و جنگ داخلی ایالاتمتحده در سالهای 1861 و 1862 نوشت (همراه با مقالات پرشمار دیگری که منتشر نشدند و موجود نیستند). وقتی کل مجموعهی آثار مارکس در نظر گرفته شود، هیچ متفکر بزرگ دیگری در روزگار او چنین متنوع در باب بردهداری ننوشته است، و شاید هیچکس، غیر از فردریک داگلاس،[11] چنین به ژرفی در باب بردهداری ایالاتمتحده اظهارنظر نکرده باشد. همانطور که راجر رنسام[12] و ریچارد ساچ[13] در جملهی آغازین مقالهی کلاسیک خود به نام «کاپیتالیستها بدون سرمایه» اشاره کردند، «کارل مارکس ماهیت کاپیتالیستی بردهداری آمریکا را مدتها پیش از مورخان آمریکایی تشخیص داد».[x]
تحقیقات مارکس دربارهی بردهداری گسترده بود و فراتر از اقتصاد سیاسی عام میرفت؛ ازجمله کاوش دربارهی کاپیتالیسم، استعمار و بردهداری بهواسطهی آثاری همچون: هنری بروفام،[14] کنکاشی در باب سیاست استعماری قدرتهای اروپایی (1803)؛ توماس استمفورد رفلز،[15] تاریخ جاوه (1817)؛ فرانسوا-شارل-لویی کنت،[16] رسالهای در باب قانون (1837)؛ ویلیام هوویت،[17] استعمار و مسیحیت (1838)؛ توماس فاول باکستون،[18] تجارت بردههای آفریقایی و چارهی آن (1840)؛ هرمان مریوال،[19] نامههایی در باب استعمار و مستعمرهها (1841)؛ جی. اف. دابلیو. جانستون،[20] یادداشتهایی در باب آمریکای شمالی (1851)؛ هنری کری،[21] تجارت بردهها، داخلی و خارجی (1853)؛ فردریک لاو اولمستد،[22] سفری در ایالتهای بردهدار کنار دریا؛ با اظهاراتی در باب اقتصاد (1856)؛ و جی. ای. کرنز،[23] قدرت بردهداران (1862).[xi]
اگرچه مارکس هیچگاه رسالهای در باب بردهداری ننوشت، اما موضوع نیروی کار بردگان در تحلیل او از ساختهای اجتماعی، چه باستان و چه مدرن، بافته شده بود و در هم تنیدگی لاینفکی با تلقی او از کار دستمزدی داشت. مطالعات مارکس دربارهی بردهداری تحت لوای کاپیتالیسم در اواخر دههی 1850 و اوایل دههی 60 به اوج رسید، زمانی که اغلب هرروز به بردهداری میپرداخت و با این مسئله ازنظر سیاسی درگیر بود (ازجمله کمک به برگزاری جلسات طبقهی کارگر بریتانیا در حمایت از شمال در جنگ داخلی ایالاتمتحده)، و همزمان دستنوشتهها (دستنوشتهی اقتصادی 1861-1863 و دستنوشتهی اقتصادی 1864-1865) را که پایه و اساس سرمایه بودند، به رشتهی تحریر درمیآورد. مارکس درواقع پیشنویس مجلد اول سرمایه را در ژانویه-فوریهی 1866 آغاز کرد، پس از آنکه قدرت بردهداری در ایالاتمتحده از پیش شکست خورده بود؛ پیروزی بر بردهداری که او در پیشگفتار بر آن اثر مورد تجلیل قرار میدهد.[xii]
نتیجهی امر، شکلگیری درک منحصربهفردی از کاپیتالیسم بردهدار بهعنوان گونهای از استعمار و کاپیتالیسم در کار مارکس بود. درواقع، او کاپیتالیسم بردهدار را بهمثابه فرآوردهی استعمار دوم که ریشه در اقتصاد کشت و زرع داشت، درک میکرد. او تشخیص میداد که این استعمار دوم، پیامدهای شگرفی برای توسعهی کاپیتالیسم داشته است. مارکس در رابطه با ایالات جنوبی پیش از جنگ داخلی نوشت: «در جایی که برداشت کاپیتالیستی تفوق دارد، همانند کشتزارهای آمریکا»، شکلی که بردهداری به خود میگیرد، نهادن بار تولید «ارزش اضافی … یا همان سود» بر دوش بردگان است.[xiii]
البته مارکس آگاه بود که سرانجام هنگامیکه قدرت بردهداران در ایالاتمتحده مغلوب شد، این مسائل اساسی بهطور خودکار به پایان نرسیدند. همانطور که دو بویس در بازسازی سیاه اعلام کرد: «در سپتامبر 1865، خطابهی دیگری [این بار به کلیهی مردم آمریکا] با امضای مارکس، جسورانه اعلام کرد: «بیعدالتی علیه کسری از مردم چنین عواقب ناگواری به دنبال داشته است. نقطهی پایانی بر آن بگذارید. همشهریان خود را از این روز به بعد بدون هیچ قید و شرطی آزاد و برابر اعلام کنید. اگر درعینحال که وظایف شهروندی را از آنها بهزور مطالبه میکنید، آنها را از حقوق شهروندی محروم کنید، دیر یا زود با مبارزهی جدیدی روبرو خواهید شد که بار دیگر کشور شما را در دریای خون فرو خواهد برد».[xiv]
پایه و حجاب
شاید بارزترین انتقاد از مارکس در باب مسئلهی بردهداری در چند دههی اخیر، «پایه و حجاب» اثر جانسون باشد. او در این اثر خاطرنشان میکند که در اکثر روایتها، «بردهداری نقش پسزمینهی تاریخیِ نظریهپردازینشدهای برای تاریخ کاپیتالیسم، و گذشتهای (حتی وقتی حضور دارد) اندیشیدهنشده برای ظهور اجتنابناپذیر زمان حال را ایفا میکند».[xv] به گفتهی جانسون، در این رابطه بهویژه تقصیر به گردن مارکس است که انتقاد از بردهداری را به سمتوسوی اشتباهی کشاند. مارکس هنگام بررسی بردهداری در فصل خود در باب «پیدایش کاپیتالیست صنعتی» در مجلد اول سرمایه اعلام کرد: «درواقع، بردگی مستورِ رنجبران دستمزدی در اروپا، به بردگی بیقیدوشرط دنیای جدید بهعنوان پایهی ستون خود نیاز داشت». اکثر خوانندگان قطعهی پایه و حجاب، همانطور که جانسون نشان میدهد، بدون شک آن را بیانیهای در باب اهمیت تاریخی بردهداری برای توسعهی کاپیتالیسم میدانستند. بااینحال، جانسون با برگرداندن این تحلیل بر روی سر آن، اصرار میکند که معنای واقعی استعارهی مارکس، ساختاری و مکانی بود: اینکه بردهداری عریان و بیقیدوشرط در تحلیل او فقط تا جایی اهمیت دارد که به «بردهداری مستور» کار دستمزدی اشاره کند و سپس کار دستمزدی به اهمیت اعلا نائل میآمد.[xvi]
این انگاره که مارکس ممکن است استعارهای دیالکتیکی خلق کرده باشد که بهمنظور پررنگ کردن اهمیت تاریخیِ بردگی مستقیم بهعنوان عنصری حیاتی در توسعهی کاپیتالیستی طراحی شده است و درعینحال پس از خاتمهی جنگ داخلی ایالاتمتحده به استمرار بردگی غیرمستقیم در قالب کار دستمزدی اشاره دارد، در شرح جانسون بهسادگی در نظر گرفته نشده است. بااینحال، تمرکز واقعی مارکس بر بردهداری فینفسه و لنفسه کاملاً روشن است. بهاینترتیب، مارکس با نقلقول از کتاب بروفام به نام کنکاشی دربارهی سیاست استعماری قدرتهای اروپایی، پینوشتی بر بیانیهی حجاب و پایه مینویسد و نشان میدهد که «در سال 1790 در هند غربی انگلستان، ده برده به ازای هر مرد آزاد وجود داشت [که این نسبت] در هند غربی فرانسه چهارده به یک، و در هند غربی هلند سه به یک [بود]».[xvii] در همان صفحه، مارکس نشان میدهد که وابستگی مستقیم انقلاب صنعتی بریتانیا به بردهداری دنیای جدید را میتوان در افزایش تعداد کشتیهای حمل برده دید. در سال 1730، لیورپول 15 کشتی را در تجارت برده به کار گرفت؛ در سال 1751، 53؛ در سال 1760، 74؛ در سال 1770، 96؛ و در سال 1792، 132». او ده صفحه پیشازاین در همان فصل، به «ریشهکنی، بردگی و مدفون شدن جمعیت بومی [قارهی آمریکا] در معادن»، «تبدیل آفریقا به ذخیرهای برای شکار تجاری سیاهپوستان»، بردهداری در هند شرقی هلند و در هند غربی، و تجاریسازی بردهداری در ایالاتمتحده» اشاره کرد.[xviii]
با توجه به ژرفایی که مارکس در اینجا و همچنین جاهای دیگر در تحلیل خود به سراغ مسئلهی تجارت برده میرود، بهزحمت میتوان گفت که آنطور که جانسون ادعا میکند، او صرفاً برای «تأثیر بلاغی» در نقد کار دستمزدی به بردگی اشاره کرده باشد.[xix] گزارهای که بهصورت تحتاللفظی و استعاری بر این تأکید میکرد که چگونه کاپیتالیسمِ کار دستمزدی به کاپیتالیسمِ کار بردگی اتکا داشته است، در تفسیر جانسون بر روی سر مستور خود برمیگردد. انگار خود پایه قرار بود در نگاه مارکس صرفاً به معنای پایه باشد و نه روابط مادی. متعاقباً دیگر محققان در تحلیل کاپیتالیسم نژادی به «پایه و حجاب» جانسون بهعنوان شاهدی بر اینکه مارکس واقعیت بردگی در دنیای جدید را کماهمیت جلوه داده است، استناد کردهاند.[xx]
با توجه به اهمیت این مسائل، ارزنده است که خاستگاه کلاسیک استعارهی حجاب و پایه را در نظر بگیریم. مارکس که محقق برجستهای در اندیشهی یونان و روم باستان بود، کار پلوتارک را مثل کف دستش میشناخت؛ ازجمله کتاب مورالیای پلوتارک که او در پایاننامهی دکترای خود به آن اشاره کرده است. بنابراین مارکس بهخوبی با توصیف پلوتارک از مجسمهی آیزیس، الههی طبیعت، آشنا بود که فیلسوف یونان باستان در سائیس مصر همراه با کتیبهی مشهور و معماوار بر پایهی آن مشاهده کرد: «من تمام آن چیزی هستم که بوده، هست و خواهد بود؛ و هیچ میرایی تاکنون به زیر جامهی من [که اغلب بهعنوان حجاب ترجمه میشود] راه نیافته است».[xxi] تصویر کردن مجسمهای از آیزیس مستور در پس حجاب بر روی پایه، در دوران روشنگری به امری متداول تبدیل شد. این حجاب برای آنها نمادی از خود روشنگری و کشف طبیعت مادی به شمار میآمد. جی. دابلیو. اف هگل، فلسفهی طبیعت خود را با استناد به کتیبه بر روی پایهی آیزیس مستور آغاز و علیه انگارهی نومن رخنهناپذیر استدلال کرد. [بنا به ادعای او]، حجاب را میتوان از هم درید تا از واقعیت حسانی و معنای حقیقی طبیعت ضروری برای رشد ایدهی مطلق پرده برداشته شود.[xxii]
بنابراین مارکس با اشاره به استعارهی پایه و حجاب، استعارهای را که برای همهی افراد تحصیلکرده در روزگار او شناخته شده بود، دگرگون میساخت و از آن استفاده میکرد تا دوباره به نقد ماتریالیستی بپردازد و تأکید کند که تمام «تمدن» (یا جامعهی طبقاتی) ازجمله آخرین شکل آن تحت لوای کاپیتالیسم، بر مبنای بردهداری بنا شده است. کار دستمزدی تحت لوای کاپیتالیسم، یا «بردهداری مستور» که آیزیس الههی آفریقایی نماد آن است، بهطور مادی به وجود آمد و بنیانهای مادی آن وابسته به بردهداری عریان شکلگرفته توسط تجارت برده به آنسوی اقیانوس اطلس بودند. هیچیک از اینها دهشتهای بردهداری یا اهمیت تاریخی آن در توسعهی کاپیتالیسم را دستکم نمیگیرند. مارکس بهجای اینکه از بردگی صرفاً برای «اثر بلاغی» استفاده کند یا با تلقی از آن بهعنوان پایه سعی در تنزل اهمیت بردهداری داشته باشد، تأکید میکرد که بردهداری فرم مادی را تشکیل میدهد که خود پرولتاریای صنعتی بر اساس آن به منصهی ظهور رسیده است؛ و میراث بردهداری در خلال دورهای طولانی از بازسازی و نبرد طبقاتی پابرجا میماند. بدین ترتیب، بردگی بنیان نقد سرمایه به شمار میآمد که همانقدر راجع به شلاق بود که راجع به دستمزدها، همانقدر راجع به کشتزار که راجع به کارخانه.[xxiii]
تحلیل مارکس از بردهداری در مراحل مشخصی از دههی 1840 تا دههی 1860 تطور یافت. این مسیر از ملاحظهی وابستگی کاپیتالیسم به بردهداری در دههی 1840 به انگارهی کاپیتالیسم بردهدار در دههی 1850 و سپس به اقتصاد سیاسی بردهداری پختهتری در دههی 1860 در سالهای جنگ داخلی ایالاتمتحده منجر شد. بااینوجود، تأکید او بر آنچه وی استعمار دوم ملازم با اقتصاد کشت و زرع تصور میکرد و اصرار داشت که بخشی جداییناپذیر از توسعهی تاریخی کاپیتالیسم بوده است، در سراسر تحلیل او تداوم دارد. همانطور که در همان سال 1847 در فقر فلسفه نوشت: «بردگی مستقیم درست به همان اندازه محور صنعت بورژوایی است که ماشینآلات، اعتبارات و غیره. بدون بردهداری، شما هیچ پنبهای ندارید؛ بدون پنبه، هیچ صنعت مدرنی ندارید. بردهداری است که مستعمرات را باارزش ساخته است؛ مستعمرات هستند که تجارت جهانی را ایجاد کردهاند، و تجارت جهانی است که پیششرط صنعت در مقیاس کلان محسوب میشود. بنابراین، بردهداری مقولهای اقتصادی و حائز بیشترین اهمیت است».[xxiv]
نکتهی اصلی در تلقی مارکس از بردهداری مدرن، بازشناسی ماهیت مطلقاً هولناک کاپیتالیسم بردهدار بود که آن را از همهی انواع دیگر شناختهشدهی بردهداری در تاریخ بدتر میساخت. «تازیانه» و «دادوستد گوشت انسان» بهویژه اجزاء جداییناپذیر از استثمار کاپیتالیستی در دنیای جدید بودند.[xxv] مارکس توضیح داد که تاریخ تمدن هنگامی به «خوفناک»ترین اشکال خود درمیآمد که بردهداری با تجارتگرایی ترکیب میشد (برای مثال، در معادن باستان برای استخراج فلزات گرانبها که دیودوروس سیکولوس[24] توصیف کرده بود).[xxvi] این موضوع بهویژه در جایی صدق میکرد که نیروی کار بردگان در «وضعیت تولید کاپیتالیستی» گنجانده شده بود؛ بنابراین، بهعنوانمثال، در ایالات جنوبی اتحادیهی آمریکا».[xxvii]
دغدغهای اساسی، نرخ مرگومیر بالای نیروی کار برده تحت نظام کشت و زرع کاپیتالیستی بود. ازنظر مارکس، بردهداری ماهیتاً شکل خشونت مستمر و ترس دائمی از شکنجه و مرگ زودرس به خود میگرفت. بردگان هم دارایی سرمایه و هم نیروی کار بودند. قواعد حداکثررسانی سود در اقتصاد بردهداری، وقتی تجارت بردهی فعالی وجود داشت که قادر به جایگزینی بسیار سریع مایملک انسانی (بردگان) بود، به کاربست مکرر قاعدهای هفتساله منجر شد که صاحبان مزرعه بهعنوان میانگین طول عمر بردگان خود در نظر میگرفتند و محاسبات ارزش آنها مبتنی بر همین بود. از بردگان در جامائیکا و دیگر مستعمرات انگلستان چنان بیشازحد کار کشیده میشد که چشمهی حیات آنها در عرض هفت سال میخشکید. مادامیکه آنها بهآسانی قابلجایگزینی بودند، برای کاپیتالیست بردهدار اهمیت نسبتاً اندکی داشت که سود حاصل از بردگان از طریق فرسودگی زودرس عمر و حیات کاری آنها به دست میآید. علاوه بر این، تحت نظام تولید بردهداری، امکان کار کشیدن شدیدتر از بردهها و ابراستثمار آنها نسبت به کار دستمزدی وجود داشت.[xxviii]
همانطور که مارکس اعلام کرد: «اگر کار بیشازحد به مدت طولانی امتداد یابد، کارگر شاید فقط بتواند خودش و بنابراین ظرفیت کارش را برای هفت سال حفظ کند؛ بهجای 20 یا 30 سال طول عمری که در غیر این صورت امکان داشت». در مورد کار بردگی، چنین شرایطی برخلاف حتی شدیدترین اشکال کار دستمزدی آزاد غالب بود. [وی افزود:] «بردهها در ایالات جنوبی آمریکای شمالی مجبور بودند بعد از کار به مدت 12 ساعت در مزارع، مشغول جدا کردن پنبهی خام از دانهی آن شوند؛ [امری که] میانگین امید به زندگی آنها را به 7 سال کاهش میداد».[xxix] وی از مقالهای در روزنامهی دیلی تلگراف در سال 1860 نقلقول میکند که مزرعهداران ویرجینیا و کارولینا را محکوم میکرد. در این مقاله پرسیده شده بود: «چه میتوان دربارهی شهری تصور کرد که جلسهای عمومی را برای ارائهی دادخواست برگزار میکند تا دورهی کار برای مردان [بردهها] به روزانه 18 ساعت کاهش یابد؟»[xxx]
مارکس بهطور مشابهی در محکومیت عدم توجه به جان انسانها اظهار داشت که انتقال بهاصطلاح «حمالهای» چینی به جزایر چینچا در سواحل پرو برای حفر گوآنو در دههی 1850، وضعیتی حتی «بدتر از بردهداری» بود. درحالیکه قراردادهای آنها عموماً هشت سال کار را مشخص میکرد، 100 درصد حفاران گوآنو موفق نمیشدند تا پایان قرارداد خویش دوام بیاورند. همانطور که تایمز لندن در سال 1882 گزارش کرده است، «دهشتهایی که حمالان چینی سابقاً در معرض آن قرار میگرفتند، بدتر از بدترین افراطهای بردهداری آمریکا بود. در سال 1860 اعتقاد بر این بود که هیچیک از … چهار هزار حمال چینی که از زمان شروع تجارت به این جزایر ارسال شده بودند، در سال 1844 زنده نمانده بودند. تمام کسانی که در اثر فرسودگی جان خود را از دست نداده بودند، خودشان را داوطلبانه به قتل رساندند».[xxxi]
چنین شرایط کار بیشازحد و کاهش شدید امید به زندگی، پیش از حذف تجارت برده در هند غربی سیطره یافت؛ و بعداً در کشتزارهای بردهداری در جنوب ایالاتمتحده هنگامیکه با توسعهی صنعت پنبه و انقلاب صنعتی در بریتانیا جایگاهی عمده در اقتصاد کاپیتالیست جهانی به دست آورد.[xxxii] همانطور که مارکس با اشاره به جنوب ایالاتمتحده و همچنین هند غربی بیان کرد،
ملاحظات اقتصادی … بهمجرداینکه تجارت برده جامهی عمل بپوشد، به دلایلی برای نهادن منتهای رنج و زحمت بر دوش برده تبدیل میشوند؛ زیرا وقتی جای او را بتوان فوراً با ذخایر خارجی پر کرد، مدتزمان زندگی وی به موضوعی کماهمیتتر از بهرهوری او مادام که تاب میآورد، تبدیل میشود. بنابراین اصل کلی مدیریت بردگان در کشورهای واردکنندهی برده [همچون ایالاتمتحده پیش از جنگ داخلی – قانوناً پیش از 1808، غیرقانونی پسازآن] چنین است: کارآمدترین اقتصاد همین است که از مایملک انسانی (بردگان)، بیشترین میزان فعالیتی که قادر به پیشکش آن هستند، در کوتاهترین بازهی زمانی بیرون کشیده شود. در کشت گرمسیری که سود سالانه اغلب با کل سرمایهی کشتزارها برابری میکند، جان کاکاسیاهان بیمهاباتر از همیشه قربانی میشود. کشاورزی هند غربی که برای قرنها بارور از ثروت خارقالعادهای بوده است، میلیونها نفر از نژاد آفریقایی را به کام مرگ کشانده است. در این ایام در کوبا که درآمدهای آن چندین میلیون برآورد میشود و مزرعهداران آن پول پارو میکنند، در طبقهی خدمتگزار شاهد محقرترین روزی و فرسایندهترین و بیامانترین و حتی ویرانی مطلق سالانهی بخشی از شمار آنها هستیم.[xxxiii]
به این معنا، در نظر مارکس، بردهداری تحت لوای کاپیتالیسم بهمراتب سبعانهتر از هر آن چیزی بود که تاکنون در تاریخ بشریت دیدهایم. ازآنجاکه «صادرات پنبه برای آن ایالات [ایالاتمتحدهی جنوبی] اهمیت حیاتی کسب کرده بود، کار بیشازحد کاکاسیاه و گاهی اوقات تحلیل رفتن جان وی در عرض هفت سال کار به عاملی در نظام محاسبه تبدیل شد. مسئله دیگر نه به دست آوردن کمیت مشخصی از محصولات مفید از نیروی کار او [همانند اشکال قبلی پدرسالارانهتر از بردهداری)، بلکه تولید خود ارزش اضافی بود».[xxxiv]
مارکس به مطالعهی اثر کری به نام تجارت برده، داخلی و خارجی پرداخت که بعد از ارائهی آمار مفصل دربارهی واردات بردهها در مستعمرات مختلف هند غربی انگلستان و نرخ تولد و مرگ آنها اعلام کرده بود که «ما … خودمان را به این نتیجه وامیداریم که بردهداری در اینجا با نابودی تقریباً بیسابقهی حیات در تاریخ هر ملت متمدنی همراه شده است».[xxxv] همانطور که مارکس خاطرنشان کرد، نرخ مرگومیر بردهها در هند غربی به حدی بالا بود که جمعیت بردگان درواقع در بسیاری از مناطق علیرغم واردات گستردهی بردهها رو به افول گذاشت، زیرا تا «دو-سوم از آن تعدادی که سالانه وارد میشد، به هلاکت میرسیدند».[xxxvi]
نهتنها چنین «ویرانی مطلق» بردهها به تعبیر مارکس، پیامد بردهداری در هند غربی و در نقاطی از آمریکای لاتین بود، بلکه با غیرانسانیترین شکنجهها افزون بر «تازیانهی سرپرست بردگان» توأمان میشد. بدین ترتیب، او به استفاده از «اسپانسو بوکو – یکی از بیرحمانهترین اشکال مجازات … مورداستفادهی استعمارگران در سورینام» اشاره میکند که در اثر جان گابریل استدمن[25] تحت عنوان روایت سیاحت پنجساله علیه کاکاسیاههای طاغی در سورینام به تصویر کشیده شده و کنت در رسالهای در باب قانون آن را بازگو کرده است.[xxxvii] به بیان مارکس، برده در شکنجهی اسپانسو بوکو در سورینام طنابپیچ میشد، بهطوریکه قادر نبود دست یا پایش یا هر عضو دیگری را تکان دهد، و باید هر بلایی را که به سرش میآمد تحمل میکرد». در اینجا او از کنت در باب گردنکشی بردهها تحت چنین شکنجهای نقلقول و اشاره میکند که چگونه آنها «شکنجهگران خود را به استهزا میگیرند» و «به ناتوانی آنها حتی برای اینکه بردگان را به خشوع مجبور کنند، پوزخند میزنند. آنها هر “ناله” و هر آهی را سرکوب میکنند؛ مادام که درد فیزیکی به آنها اجازهی چنین کاری را بدهد».[xxxviii] مارکس در بخشهای گوناگون اثر خود به طغیانهای بردگان و انقلابها در سورینام، هائیتی و ایالاتمتحده، و وجود فراریهایی که با یکدیگر متحد میشدند و کمر همت برمیبستند تا در مقابل «دهشتهای بربروار بردهداری» مقاومت کنند، گریز میزد.[xxxix] او همچنین به طغیانهای پس از بردهداری و ددمنشی استعماری در جامائیکا اشاره کرد.[xl] مارکس با اظهارنظر دربارهی بحث هوویت راجع به بربریتهای استعمار مهاجرنشینی و شرح کنت از شکنجه تحت لوای بردهداری هند غربی، در سرمایه بیان کرد: «این چیزها بایستی بهطور مفصل موردمطالعه قرار گیرند تا ببینیم که فرد بورژوا وقتی میتواند دنیا را مطابق با تصویر خودش بدون هیچ ارجاع متقابلی قالب بریزد، [همانند استعمار و بردهداری]، چه شکل و شمایلی از خودش و دنیا به جا میگذارد».[xli]
در نگاه مارکس، «مصرف» سریع برده –چنانکه اقتصاددانان سیاسی در آن روزگار اشاره کردهاند- تداوم تجارت بردهی جهانی تا هر زمان ممکن را برای پابرجا ماندن نظام بردگی کاپیتالیستی ضروری میساخت. مارکس از طریق مطالعهی تجارت بردهی آفریقایی و چارهی آن به قلم باکستون و قدرت بردهداران نوشتهی کرنز، بهخوبی آگاه بود که تجارت برده به آنسوی اقیانوس اطلس حتی با وجود لغو تجارت برده توسط بریتانیا در سال 1807 و ممنوعیت این تجارت در ایالاتمتحده در سال 1808، بهصورت غیرقانونی ادامه یافت. او از استفان داگلاس[26] نقلقول کرد که در سال 1859 گفت: «در طی پارسال، کاکاسیاهایی بیشتر از سالهای قبل، حتی نسبت به زمانی که تجارت برده هنوز قانونی بود، از آفریقا وارد شدهاند».[xlii] بهعلاوه، مارکس تأکید کرد که راهحل دیگری نیز در ایالاتمتحده به وجود آمده بود: پرورش فعالانهی بردگان در ایالات مرزی همچون ویرجینیا و کنتاکی که نیروی کار برده را برای باقیماندهی ایالات جنوبی تأمین میکردند. درنتیجه تا اواسط دههی 1860، خلعید مطلق از انسانها از طریق بردهداری، پایهی نظام باقی ماند؛ مبنایی که استثمار مستور در کار دستمزدی بر اساس آن پدیدار شد.
اقتصاد سیاسی کاپیتالیسم بردهدار
تازه در اواخر دههی 1850 در گروندریسه و دههی 1860 در دستنوشتهی اقتصادی 1861-1863 و سرمایه بود که مارکس درنتیجهی مطالعات خویش در حوزهی اقتصاد سیاسی توانست نقد کاملی از استثمار نیروی کار تحت لوای کاپیتالیسم مدرن بپروراند. در همین دوره بود که او دیدگاه خود دربارهی کاپیتالیسم بردهدار را بهمثابه شکل خاصی از کاپیتالیسم که از «نوع دوم» استعمار سرچشمه میگیرد، استوار ساخت. برای مارکس و برای اقتصاددانان سیاسی کلاسیک بهطورکلی، استعمار به معنای صحیح کلمه (در زبان اسپانیایی، colono/a به معنای مهاجرنشین است)، تا جایی که به نیروی کار مربوط میشد، معمولاً با اشغال خشونتآمیز زمین توسط کارگران آزاد و دهقانان مالک همراه بود که عمدتاً به تولید معاش و محلی میپرداختند.[xliii] اما استعمار دومی نیز که نباید با استعمار به معنای صحیح کلمه اشتباه گرفته شود، به همان اندازه غرق در خون در قالب اقتصاد کشت و زرع بردگان به منصهی ظهور رسید. به تعبیر مارکس در نظریات ارزش اضافی:
در نوع دوم مستعمرات -کشتزارها- که سوداگریهای بازرگانی از آغاز پدیدار میشوند و تولید بهقصد بازار جهانی انجام میگیرد، شیوهی تولید کاپیتالیستی وجود دارد؛ اگرچه فقط به معنای صوری، زیرا بردگی کاکاسیاهها مانع از کار دستمزدی میشود که مبنای تولید کاپیتالیستی [در کل] است. اما کسبوکاری که بردگان در آن مورداستفاده قرار میگیرند، توسط کاپیتالیستها هدایت میشود. روش تولیدی که آنها معرفی میکنند، از بردهداری برنخاسته بلکه به آن پیوند زده شده است. در این مورد، زمیندار و کاپیتالیست شخص یکسانی هستند.[xliv]
مارکس تصریح کرد که بردهداری کشت و زرع در دنیای جدید دارای صورت کاپیتالیستی است و توسط کاپیتالیستهای متصل به اقتصاد جهانی انجام میشود، اما شکل اصلی کاپیتالیسم نیست که ضرورتاً بر خلعید از کار دستمزدی مبتنی میگشت و کل ساختار ارزش کاپیتالیسم بر همین مبنا برپا میشد. او در گروندریسه نوشت: «بردهداری در نقاط منفردی درون نظام تولید بورژوایی امکانپذیر است … فقط به این خاطر که در نقاط دیگر وجود ندارد؛ و بهعنوان خلاف قاعدهای متضاد با خود نظام بورژوایی پدیدار میشود … این واقعیت که اکنون نهتنها مالکان کشتزارها در آمریکا را کاپیتالیست مینامیم، بلکه [درواقع] کاپیتالیست هستند، مبتنی بر وجود آنها بهعنوان خلاف قاعدههایی درون بازار جهانی بر اساس کار آزاد است».[xlv]
موضع مارکس در این رابطه مشابه با موضعی بود که اورلاندو پترسون[27] اختیار میکرد. پترسون توضیح داد: «کاپیتالیسم که منحصراً محصول دنیای مدرن است، دو گونهی اصلی دارد: «گونهی آزاد» که با فروش نیروی کار کارگر در بازار کار مشخص میشود؛ و گونهی بردهداری که در قارهی آمریکا تا دهههای پایینی قرن نوزدهم شاهد هستیم، در … هند شرقی هلند بین اواخر قرن هفدهم و میانهی قرن نوزدهم؛ و در مستعمرات بردهداری اقیانوس هند در قرون هجدهم و نوزدهم». پترسون اظهار داشت که کاپیتالیسم مبتنی بر کار دستمزدی «مسلماً پیشرفتهترین» صورت در این میان است.[xlvi] بهراستی در نگاه مارکس، گونهی بردهداری کاپیتالیسم فقط تا جایی وجود داشت که جزئی لاینفک از نظام کاپیتالیست جهانی بزرگترِ ریشهدار در کار دستمزدی بود. بااینحال، همانطور که پترسون همراستا با مارکس نشان میداد، «کاپیتالیست اغلب (گرچه نه همیشه) قادر است با مجبور کردن برده به تولید محصولی بیشتر ازآنچه اگر آزاد بود تولید میکرد، و با کاهش هزینههای بازتولید او، سطح بالاتری از ارزش اضافی را از او استخراج کند».[xlvii]
برای درک ماهیت نقد مارکس در اینجا، تشخیص این امر ضروری است که قانون ارزش کاپیتالیسم در شالودهی اقتصاد سیاسی کلاسیک، وابسته به برداشتی از مبادلهی برابر و کار ظاهراً آزاد بود و نمیتوانست بر مبنای بردهداری باشد. مارکس ادعا میکرد که تحلیل درخشان ارسطو از وجود ارزش معادل در بطن کالاها در کتاب او به نام اخلاق نیکوماخوسی، ناقص بود زیرا او در جامعهای میزیست که بر اساس کار بردگان بنا شده بود و نمیتوانست مبنای ارزش کالا در نیروی کار را درک کند که وابسته به برداشتی از «کار انسانی برابر و بنابراین … کار با کیفیت برابر» بود.[xlviii] فقط با کاپیتالیسم است که مفهوم کار انتزاعی مبتنی بر انگارهی برابری کار پیش کشیده میشود. این موضوع، فرعی و بیاهمیت نیست؛ زیرا کل اقتصاد سیاسی بورژوایی، همراه با تمام منطق ارزشزایی کاپیتالیستی، مستلزم کار دستمزدی بهعنوان پایه و اساس خویش بود.[xlix]
به همین دلیل، اگرچه کاپیتالیسم بردهدار بهوضوح وجود داشته و از اهمیت تاریخی مسلمی برخوردار بوده است، اما ازنظر مارکس نمیتوانست قوانین حرکت سرمایه در کلیت آن را تشکیل دهد؛ بلکه فقط در چارچوب کاپیتالیستی و در بستری میتوانست کاملاً توسعه یابد و رونق بگیرد که کار دستمزدی، صورت غالب باشد. ازاینرو، خلعید از انسانها که ملازم با بردهداری بود، ارتباطی در قالب «نبرد دشمنان همخون» با کار دستمزدی کاپیتالیستی داشت.[l] در کاپیتالیسم بردهدار، هیچ تظاهری به مبادلهی برابر وجود ندارد. در عوض، متکی بر قدرت محض بود؛ یا همانطور که سیون بکرت[28] مینامد، «کاپیتالیسم جنگی».[li]
در زمان مارکس، کاپیتالیسم بردهدار بازنمود تعارضی در قلب بربروار خود نظام کاپیتالیستی بود. در ژانویهی 1860، مارکس برای فردریک انگلس نوشت: «به نظر من، مهمترین اتفاقی که امروزه در جهان میافتد، جنبش بردگان است – از یکسو در آمریکا که با مرگ [جان] براون[29] آغاز شد، و از سوی دیگر در روسیه [در رابطه با سرفها] … من اخیراً در [نیویورک] تریبون دیدهام که شورش بردگان دیگری در میسوری رخ داده است. [البته] نیازی به گفتن نیست که سرکوب شد؛ اما اکنون علامت داده شده است».[lii] بنابراین مارکس در بستر نوشتن مقالاتی برای نیویورک تریبون و بعداً دی پرس و همچنین در یادداشتهای اقتصادی خود که قرار بود مبنای سرمایه باشند، درگیر مطالعات فشردهای دربارهی اقتصاد سیاسیِ مسئلهی بردگان شد. مارکس در اینجا به شمار زیادی از آثار تکیه کرده است؛ اما مهمترین رسالهای که او برای تحلیل خود از نظام انباشت در بردهداری جنوب ایالاتمتحده از آن بهره برد، قدرت بردهداران به قلم جی. ای. کرنز بود که بهعنوان سلسلهای از سخنرانیها در سال 1861 ارائه و بهعنوان کتاب در سال 1862 منتشر شد.
کلید کل درک مارکس از انباشت مبتنی بر بردهداری در جنوب ایالاتمتحده، این انگاره بود که تحت لوای کاپیتالیسم بردهدار در توسعهیافتهترین شکل آن در «کشتزارهای آمریکا»، «تمام ارزش اضافی» تولیدشده توسط بردگان «همان سود تلقی میشود … [همانطور که] بهای پرداختشده برای برده چیزی جز ارزش اضافی یا سود پیشبینیشده و سرمایهشدهای نیست که قرار است از او [در سراسر حیات کاریاش] استخراج شود».[liii] برخلاف «کارگر دستمزدی آزاد» که «هیچ ارزشی» ندارد (در تضاد با ارزش نیروی کار کارگر)، «برده دارای ارزش و ارزش مبادله» است و جریان آتی ارزش را بازنمایی میکند – «تکهای از سرمایه».[liv] این اقتصاد بدان معنی بود که کار برده همانند ماشینآلات برحسب مصرف سرمایه، «سایش و فرسایش» آن، دسترسپذیری آن و هزینهی جایگزینی تنظیم میشد. بااینوجود، برده که قیمت اولیهی آن مبتنی بر حیات کاری بیستساله است، اغلب «بیشازحد کار میکرد»؛ یعنی در عرض هفت سال، در تضاد با بیست سال، بهعنوان ابزارآلات کار تحلیل میرفت، تا تولید ارزش اضافی را در کوتاهترین زمان به حداکثر برساند. مارکس تأکید داشت که همچنین در این نظام رایج بود که صاحبان برده در ازای بردههای خود بهعنوان داراییهای سرمایهای وام بگیرند. ازاینرو بردگان نقش ضمانت را ایفا میکردند و به کاپیتالیستهای دیگر اجاره داده میشدند.[lv] همانطور که رنسام و ساچ خاطرنشان کردند، «آنچه مارکس … درک میکرد»،
این بود که بردهداری وجود داشته است تا سود به جیب مالک بردگان سرازیر کند. کل محصول کار برده و خانوادهی او، افزون بر هر خوراک و ضروریات دیگری که مالک برای آنها تأمین میکرد، خلعید میشد. آن باقیمانده [منهای هزینههای زندگی برده]، سود مالک بود و انتظار جریان مستمر چنین سودی، مالکیت برده را به دارایی پرسودی تبدیل میکرد. بهای پرداختشده برای برده، اجماع خریدار و فروشنده در رابطه با ارزش بالقوهی جریان مداوم سود را نشان میدهد که میتوان از آن برده استخراج کرد، و در مورد بردهی مؤنث، از فرزندان او نیز.[lvi]
بنابراین تحلیل مارکس باعث شد تا او با سایر اقتصاددانان سیاسی و منتقدان بردهداری در روزگار خود، همچون آدام اسمیت که استدلال میکرد کار بردگان غیراقتصادی است و نمیتواند با کار دستمزدی رقابت کند، تفاوت داشته باشد.[lvii] در مقابل، مارکس به کار اضافی گستردهای که از بردگان خلعید میشد، و به این واقعیت اشاره میکرد که خود بردگان شکلی از دارایی سرمایهای بودند و مبنای سرمایهی جعلی یا سوداگرانه را تشکیل میدادند.[lviii] بنابراین به نظر میرسید در ارزیابی وی شک و تردید اندکی دراینباره وجود داشته باشد که تا جایی که صرفاً دغدغههای اقتصادی در نظر گرفته شوند، اقتصاد کشت و زرع جنوب پیش از جنگ داخلی بسیار سودآور بود – ازجمله بازار برای پرورش بردهها. همانطور که انگلس در آنتی-دورینگ نشان داد، دلیل اینکه تنها زور میتوانست بردهداری را از ایالات جنوبی پرورشدهندهی بردگان و مصرفکنندهی بردگان حذف کند، این بود که تولید بر این مبنا پرسود بود و بدین ترتیب بهخودیخود از دلایل اقتصادی نمیمرد.[lix]
سودآوری بر مبنای کاپیتالیستی به شکلی از تولید متناسب با کار بردگان نیاز داشت.[lx] مارکس توضیح داد که عنصر اساسی کار بردگان این بود که مبتنی بر زور است و به اجبار خارجی مداوم نیاز دارد یعنی به تازیانهی ناظر. برای مارکس، بردهداری اولازهمه با آنچه او «رابطهی سلطه» مینامید، مشخص میشد. همانطور که پترسون دراینباره اظهارنظر کرده است، «مارکس نهتنها بهروشنی نشان میدهد که درک میکند که بردهداری در سطح نهادی، مهمتر از همه و پیش از هر چیز نوعی “رابطهی سلطه” است؛ بلکه او عنصر زور مستقیم را شناسایی میکند که این [رابطه] را متمایز میسازد».[lxi] مارکس نشان داد که چون این کار مستقیماً به ضرب زور انجام میگیرد، بردگان در مقاومت دائم، اگرچه نه فعالانه، درگیر بودند. شرایط کار آنها فاقد رضایت آنها بود؛ بهویژه در تولید کاپیتالیستی که آنها مجبور به کار شدید برای ساعات مفرط میشدند که هستی جسمانی خودشان را تهدید میکرد. مارکس نوشت: «کار اجباری هرگز نمیتواند سختکوشی عمومی بیافریند».[lxii] مقاومت بردگان که در تمام افعالشان مشهود بود و در بعضی مواقع به طغیانهای بردگان گسترش مییافت، و ترسی که این اتفاق در دل اربابانشان میافکند، دلایل اصلی برای ممنوعیت آموزش به بردگان بهویژه در جنوب بودند؛ و این امر بدان معنی بود که آنها تقریباً بهتمامی نیروی کار غیرماهر باقی میماندند. این شرایط با هم درمیآمیختند تا اشکالی را که بردگان میتوانستند از راهی سودآور به استخدام درآیند، در مقایسه با کار دستمزدی، محدود کنند. مارکس اظهار داشت که کار دستمزدی ازلحاظ انعطافپذیری و تطبیقپذیری خود از کار بردگان متمایز میشد.
در مقابل، ازآنجاکه زور مداوم [برای اجبار بردگان به کار] لازم بود، کار آنها فقط در اشکال معینی از تولید میتوانست به طرز مؤثری به خدمت گرفته شود.[lxiii] همانطور که مارکس در اینجا به پیروی از کرنز استدلال میکند، حد اصلی در اینجا مربوط به هزینههای نظارت و سرپرستی بود. مارکس نوشت: «هر چه این مخالفت [طبقاتی] بیشتر» و میزان تحمیل کار بیشتر باشد، «نقشی که سرپرست ایفا میکند، بیشتر است. این نقش در نظام بردهداری [تحت لوای کاپیتالیسم] به اوج خود میرسد». بهراستی، «ناظر با شلاق خود برای تولید… بر اساس بردهداری» ضروری بود.[lxiv] اگر کار بردگان به هر طریق پراکنده میشد، به دلیل سطح مقاومت بردگان غیراقتصادی بود؛ زیرا در این صورت میان آنها و قهر مستقیم و شلاق ناظر فاصله میافتاد. بااینوجود، کار بردگان بهویژه متناسب با تولید متمرکز در مقیاس کلان در قالب دار و دستههایی بر روی کشتزارهای تکمحصولی بود که میتوانستند در آنها هزینههای کار نظارت را پایین نگهدارند و فقط نیروی کار اجباری میتوانست در آن مقیاس و با آن شدت فیزیکی به خدمت گرفته شود.
بهاینترتیب، مارکس نظارت بر کار کشت و زرع تحت لوای کاپیتالیسم بردهدار را نمایندهی شکل توسعهیافتهتری از مدیریت کاپیتالیستی، با پیشبینی رویههایی که درون صنعت مقیاس کلان به وجود میآمدند، در نظر میگرفت. ازاینرو، وی بخشهایی را در نسخهی خود از قدرت بردهداران به قلم کرنز که به این موضوع میپرداختند، علامت زد و مکرراً به آنها ارجاع میداد. همانطور که کرنز نوشت، «مزایای اقتصادی بردهداری را بهآسانی میتوان بیان کرد: آنها همگی در این واقعیت خلاصه میشوند که کارفرمای بردگان دارای قدرت مطلق بر کارگران خود است و کل ثمرات نیروی کار آنها را در اختیار خود میگیرد. بنابراین، نیروی کار بردگان کاملترین نوع سازماندهی را میسر میسازد؛ یعنی میتوان آنها را در مقیاسی گسترده گرد هم آورد و توسط ذهن کنترلگری در جهت هدفی واحد هدایت کرد، و هزینهها هرگز نمیتوانند ازآنچه برای حفظ سلامت و قوت برده لازم است، بالاتر روند». در کشاورزی، نظام بردهداری که بر اساس کشاورزی تجاری کاپیتالیستی سازمان یافته بود، ازنظر اقتصادی برتر از مالکیت دهقانی بود که در درجهی اول برای تولید معاش تجهیز شده بود: «مالکیت دهقانی … ترکیب و طبقهبندی نیروی کار را به همان میزانِ بردهداری میسر نمیسازد»؛ گرچه در رابطه با سختکوشی فردی برتر از آن است.[lxv] بنابراین از بسیاری جهات، همانطور که هر دو کرنز و مارکس تشخیص میدادند، بردهداری در کشتزار رقابت تنگاتنگی با اشکال دیگر تولید تحت لوای کاپیتالیسم داشت، چراکه به شکل تولید مرکب در مقیاس کلان در کشتزارها درمیآمد؛ شامل شدت کار افراطی که میتوان در این شرایط بر نیروی کار برده تحمیل کرد.
اگرچه اندک شک و شبههای برای مارکس وجود داشت که انباشت مبتنی بر نیروی کار بردگان در کاپیتالیسم کشت و زرع ازنظر اقتصادی کارآمد است، اما آن بهوضوح شکل کار-بری از صنعت باقی ماند و برای صنعتیسازی کمتر مساعد بود؛ زیرا سرمایه در بردگان سرمایهگذاری میشد نه در سرمایهی فیزیکی، درحالیکه تولید بردگان به درد کار کارخانه نمیخورد. این [نظام] همچنین این تأثیر را داشت که مانند تمام جوامع بردهداری، به پست و خوارشماری کار یدی منجر شود. همانطور که کرنز و مارکس نشان دادند، اقتصاد بردهداری در ایالاتمتحده در حدود 1860 شامل سیصد هزار صاحب برده، چهار میلیون برده و پنج میلیون کارگر سفیدپوست دیگر میشد که عمدتاً مشغول تولید معاش بودند. رشد صنعتی در جنوب بسیار کمتر از شمال بود؛ همانطور که میتوان از ظهور سرمایهی راهآهن عمدتاً در شمال مشاهده کرد.[lxvi]
بااینحال، انحطاط سریع اکولوژیک به دلیل کشاورزی تجاری تکمحصولی در جنوب، عاملی مهمتر در تضعیف بردهداری آنجا محسوب میشد. انتقادی عمده از اقتصاد سیاسی بردهداری در ایالات جنوبی، در آثار متفکرانی همچون مریوال، کرنز، اولمستد، کری، جانستون و خود مارکس، مربوط به اکولوژی بود: نظام کشت و زرع بردگان، خاک را درنتیجهی گسست متابولیک در چرخهی مواد مغذی خاک بهسرعت میفرسود و به اراضی جدیدی برای حفظ تولید و سود نیاز داشت.[lxvii] این امر به حرکت خشونتآمیزی بهسوی غرب (و بهسوی جنوب) منجر میشد که در اصل با نیاز بردهداران برای گسترش کاپیتالیسم بردهدار بهپیش رانده میشد و «رد اشکها»، سه نبرد سمینول، تصرف تگزاس و جنگ مکزیک و آمریکا را در برمیگرفت.[lxviii]
مهمترین متفکر در ارائهی این تحلیل اکولوژیک، جانستون شیمیدان کشاورزی عضو انجمن سلطنتی بود. جانستون در اثر خود به نام یادداشتهایی در باب آمریکای شمالی که مارکس با دقت زیاد مطالعه کرده بود، تأکید داشت که ویرجینیا خاک اراضی خود را از طریق کشاورزی تجاری بردگان فرسوده کرده و به پرورش بردگان برای ایالات مصرفکنندهی بردگان در جنوب وابسته شده بود. روند عمومی در جنوب (در تمایز از شمال) [حرکت] از خاکهای غنیتر که فرسوده شده بودند، به سمت خاکهای فقیرتر غرب بود که موجب نیاز تقریباً مأیوسانهای برای خاکهای جدید و تلاش برای به دست آوردن اراضی جدید برای بردهداری تا کالیفرنیا در غرب آمریکا میشد.[lxix] کرنز به ماهیت ویرانگر کشاورزی تکمحصولی که در کشتزارهای بردگان اعمال میشد، و بنابراین به عدم «چرخش محصولات» اشاره کرد:
خاک دوباره و دوباره وظیفه دارد که همان محصول را به بار آورد و نتیجهی اجتنابناپذیر به دنبال خواهد آمد. پس از چند سال متوالی، باروری آن کاملاً فرسوده میشود، مزرعهدار زمینی را که بیارزش ساخته است ترک میگوید، و عازم جستجوی خاکهای جدید حاصلخیزی میشود که گماشتههای در اختیار خود را تنها در آنها میتواند بهطور پرسودی به کار بگیرد … آقای اولمستد به ما میگوید که حتی در تگزاس، پیش از اینکه برای ده سال دیگر هم تحت سیطرهی این نظام [بردگی] فرساینده باقی بماند، منظرهای که در تمام ایالات بردهدار قدیمیتر چنین آشنا و چنین ماخولیایی است، از پیش غالباً در معرض دید مسافران قرار میگیرد: «کشتزاری متروک از مزارع “فرسوده”، همراه با دهکدهی مسکونی کوچکی که اکنون فقط منزلگه گرگها و کرکسها است».
بنابراین، کشت و کار بردگان که از چرخش محصولات یا مدیریت [خاک] ماهرانه جلوگیری میکند، ناگزیر به فرسایش اراضی کشور منجر میشود و درنتیجه برای موفقیت دائمی خود نهتنها به خاک حاصلخیز بلکه به وسعت عملاً نامحدودی از آن نیاز دارد.[lxx]
برای خود مارکس که در این زمان همراه با انتقاد از بردگی مشغول تدوین نظریهی خود دربارهی گسست متابولیک بود، مطلقاً هیچ تردیدی دربارهی نقص مادی وجود نداشت که بحران بردهدارسالاری را در ایالاتمتحده به وجود آورده و به جنگ داخلی منجر شده بود. همانطور که او در اکتبر 1861 در «جنگ داخلی آمریکای شمالی» نوشت:
کشت اقلام صادراتی جنوب، پنبه، تنباکو، شکر و غیره که توسط بردگان صورت میگیرد، فقط تا زمانی پاداشآور است که توسط دار و دستههای بزرگی از بردهها در مقیاس انبوه و در وسعت گستردهی خاکی طبیعتاً حاصلخیز انجام شود که فقط مستلزم کار ساده است. کشت فشرده که بیشتر به سرمایهگذاری، هوش و انرژی کارگر بستگی دارد تا به حاصلخیزی خاک، برخلاف ماهیت بردهداری است. تغییر و تحول سریع ایالاتی مانند مریلند و ویرجینیا که سابقاً بردهها را برای تولید اقلام صادراتی به کار میگرفتند، به ایالاتی که بردهها را برای صادرات به ایالات جنوبیتر پرورش میدادند، به همین دلیل بود. حتی در کارولینای جنوبی که بردگان چهار-هفتم جمعیت را تشکیل میدهند، کشت پنبه به دلیل فرسودگی خاک برای سالها تقریباً بهتمامی راکد بوده است. بهراستی، بهاجبار شرایط، کارولینای جنوبی از پیش تا حدی به ایالت پرورشدهندهی بردگان تبدیل شده است، چراکه از پیش بردهها را با مجموع مبلغ سالانهی چهار میلیون دلار به ایالات منتهیالیه جنوب و جنوب غربی میفروشد. بهمحض رسیدن به این نقطه، دستیابی به سرزمینهای جدید ضروری میشود؛ بهطوریکه یک بخش از بردهداران بتوانند اراضی جدید و حاصلخیز را اشغال کنند، و بازار جدیدی برای پرورش برده و بنابراین برای فروش بردهها برای بخش باقیمانده به وجود آید.[lxxi]
واقعیت این بود که «محصورسازی سفت و سفت بردهداری درون محدودهی قدیمی آن … طبق قانون اقتصادی به ناگزیر به نابودی تدریجی آن منجر میشد»؛ خواه به دلیل فرسایش زمین، خواه به دلیل کاهش قدرت در حکومت ایالاتمتحده، بیثباتی در میان جمعیت «سفیدپوست فقیر» خود آن، و مهمتر از همه، شورشهای بردگان.[lxxii] همانطور که جانسون با زیرکی در رود رؤیاهای تاریک نوشت، «تسلط این یگانه گیاه بر کل چشمانداز قلمروی پنبه، هم موجب سادهسازی رادیکال طبیعت میشد هم موجب سادهسازی رادیکال انسان … کشت تکمحصولی پنبه، زمین را از حیات نباتی عاری میکند [و] باروری آن را فرومیشوید».[lxxiii] مارکس نشان داد که بحران اکولوژیکِ تولید تجاری پنبه توسط بردگان، پرخاشگری مأیوسانهای را توضیح میدهد که جنوب در جنگ مرزی کانزاس-میسوری (همچنین موسوم به درگیری خونین کانزاس) و در تلاش برای ارسال دار و دستههای تگزاسیها به نیومکزیکو برای تصرف آن سرزمین به نمایش گذاشت.[lxxiv] برای اوژین ژنوز[30] در اقتصاد سیاسی بردهداری، نهچندان ناکامی اقتصادی نظام بردهداری بلکه «فرسایش خاک» بود که موجب انحلال آن نظام میگشت و به آنچه مارکس به پیروی از ویلیام هنری سوارد[31] «تضاد مهارناپذیر» نامیده بود، منجر میشد.[lxxv]
مارکس، جنگ داخلی ایالاتمتحده، و بازسازی سیاه
همانطور که رابین بلکبرن در انقلاب ناتمام: کارل مارکس و آبراهام لینکلن اشاره کرده است، مارکس در زمان جنگ داخلی ایالاتمتحده «بر نابودی مالکیت خصوصی حقیقی بر بردگان متمرکز شده بود که مؤلفهای مهم و اساسی از نظم فرمانروای کاپیتالیستی میدانست». او تضاد بین شمال و جنوب در زمان جنگ داخلی ایالاتمتحده را کشمکشی میان «دو نوع کاپیتالیسم [میدید] که یکی بردهداری را روا میداشت و دیگری نه».[lxxvi] مارکس نقشی کلیدی در سازماندهی جنبش طبقهی کارگر انگلستان علیه مداخلهی حکومت بریتانیا به نفع کنفدراسیون در جنگ داخلی ایالاتمتحده ایفا کرد. بنابراین مشارکت وی در مبارزه با بردهداری کاملاً با انتقاد کلی وی از اقتصاد سیاسی سازگار بود. دستنوشتههای اقتصادی مفصلی که پایه و اساس سرمایه را شکل میدادند، در طول سالهای جنگ داخلی ایالاتمتحده نوشته شدند. مارکس درست زمانی شروع به تهیهی دستنویس برای مجلد یک سرمایه کرد که بردهدارسالاری شکست خورده بود.[lxxvii]
تجزیهوتحلیلهای پرشمار مارکس از بردهداری در ایالاتمتحده و جنگ داخلی ایالاتمتحده از این نظر بیهمتا بودند که او آن جنگ را مبارزهای انقلابی میدانست که فقط با وسایل انقلابی میتوان در آن پیروز شد؛ ازجمله با آزاد کردن بردهها، و آغاز «جنگ خلق» علیه قدرت بردهداری. بنا به گفتهی تام جینوت[32] در «مارکس، کاپیتالیسم و نژاد»،
مارکس با پیشدستی بر «تضاد مهارناپذیر» (واژهای که ویلیام سوارد ابداع کرده بود)، راهی را منور میسازد که از «جنگ کانزاس» (1854-1856) به یورش علیه هارپرز فری (اکتبر 1859) و شورش سیاهان در بولیوار میسوری (دسامبر 1859) منجر میشود … مارکس در برابر وسوسهی همیشگی برای ناچیز شمردن یا نادیده گرفتن فعالیت خودانگیختهی بردگان سیاهپوست، یا نمایش آنها بهعنوان تماشاچیانی منفعل در برابر فرایند رهاییبخشی خودشان، کلید مسیر آتی وقایع جهان را در رخداد گمنام و بینامونشانی در میسوری پیش از آغاز جنگ میدید. بهمجرداینکه جنگ به راه افتاد، او برای انگلس نوشت: «یک هنگ واحد از کاکاسیاهان، تأثیر چشمگیری بر اعصاب جنوبیها خواهد داشت» (اوت 1862) … در همان نامه به انگلس که هماکنون نقل شد [7 اوت 1862]، مارکس به نکتهی مرتبطی بازمیگردد که بر تفکر او دربارهی مسیر و نتیجهی جنگ داخلی در کلیت آن حکمفرماست: «لب مطلب به نظر من این است که چنین جنگی باید در راستای خطوط انقلابی انجام گیرد».[lxxviii]
مارکس صرفاً دربارهی جنگ بر سر بردهداری قلم نزد، بلکه مستقیماً درگیر مبارزهی سیاسی نیز شد. اگرچه جنگ داخلی ایالاتمتحده مقارن با دورهی فشردهای بود که دستنوشتهی اقتصادی 1861-1863 و دستنوشتهی اقتصادی 1864-1865 را پیش از پیشنویس سرمایه به نگارش درمیآورد، اما همانطور که دو بویس در «کارل مارکس و کاکاسیاه» تأکید میکرد، مارکس در برگزاری «جلسات تودهای عظیم» در اواخر 1862 و 1863 به هدف ممانعت از مداخلهی بریتانیا به طرفداری از جنوب بردهداری نقش داشت. در 26 مارس 1863، بزرگترین و تأثیرگذارترین جلسهی کارگران بریتانیایی در حمایت از نیروهای اتحادیه در جنگ داخلی ایالاتمتحده برگزار شد. جیمز هال[33] در لندن با سه هزار کارگر در این جلسه شرکت کرد. هنری آدامز که بهجای پدرش چارلز فرانسیس آدامز[34] سفیر آمریکا در این جلسه حضور یافت، اعتبار برگزاری آن جلسه را به مارکس و ادوارد بیزلی[35] نسبت میداد. بیزلی استاد تاریخ و پوزیتیویستی برجسته بود که بعداً به یکی از همدلان اتحادیهی بینالمللی کارگران تبدیل شد. جان برایت[36] کویکر، تاجر آزاد و کارخانهدار که از مخالفان پرحرارت بردهداری بود و ستایش قابلتوجهی نسبت به مقالات مارکس در نیویورک تریبون نشان میداد، سخنگوی اصلی جلسه بود که مارکس نیز به او بهعنوان سخنران و متفکر احترام میگذاشت. مارکس، چارلز فرانسیس آدامز و بسیاری دیگر، این اعتراضات و سایر اعتراضات کارگری گسترده را دلیل پایان یافتن برنامههای حکومت بریتانیا برای شرکت در جنگ میدانستند. [lxxix]
سازمان سیاسی کارگران انگلیس در مبارزه با بردهداری به گسترش اتحادیهی بینالمللی کارگران به رهبری مارکس منجر شد. مارکس در «سخنرانی آغازین» خود برای بینالملل اول در سپتامبر 1864، همبستگی بینالمللی طبقهی کارگر در انگلستان با رنجبران برده در آمریکای جنوبی و ایالات شمالی در جنگ داخلی را اعلام کرد. وی اظهار داشت که علیرغم بحران پنبهی ناشی از جنگ، کارگران برخلاف منافع مستقیم خودشان با مبارزات ضدبردهداری متحد شده و بنابراین «غرب اروپا را از غوطهوری سراسیمه در جنگ صلیبی بدنامی برای تداوم و تبلیغ بردهداری در سوی دیگر اقیانوس اطلس نجات داده بودند».[lxxx] در نوامبر 1864، مارکس پیشنویس نامهی معروف بینالملل اول به آبراهام لینکلن را تهیه کرد و به او برای انتخاب مجدد وی و برای «مبارزهی بینظیر در جهت نجات نژاد در زنجیر و بازسازی جهان اجتماعی» تبریک گفت که بر تلاش خیرهسرانهی کنفدراسیون برای به کرسی نشاندن این ادعا که «بردهداری، “نهادی مفید” و بهراستی تنها راهحل مشکل بزرگ “رابطهی کار با سرمایه” است»، نقطهی پایانی نهایی گذاشته بود. لینکلن بهواسطهی چارلز فرانسیس آدامز در نامهای که در مطبوعات بریتانیا غوغا به پا کرد، پاسخ تأییدآمیزی [به نامهی مارکس] داد.[lxxxi]
در مه 1865، به دنبال ترور لینکلن و روی کار آمدن اندرو جانسون در مقام ریاستجمهوری، مارکس پیشنویس نامهای را از طرف بینالملل خطاب به جانسون با اشاره به غلبه بر «اهریمنِ آن “نهاد ویژه”»، «وظیفهی طاقتفرسای بازسازی سیاسی» و «رهایی کار» تهیه کرد.[lxxxii] در اکتبر 1865، نامهای از طرف بینالملل اول با امضای مارکس و سایرین به دنبال آمد که ازنظر دو بویس نمایانگر نگرانی عمیق مارکس دربارهی بازسازی بود و هشداری جدی خطاب به مردم ایالاتمتحده صادر میکرد: «همشهریان خود [بردگان سابق] را از این روز به بعد بدون هیچ قید و شرطی آزاد و برابر اعلام کنید»، وگرنه «مبارزهی جدیدی … بار دیگر کشور شما در دریای خون فرو خواهد برد».[lxxxiii] بااینحال، مارکس بهزودی متوجه خطرات ارتجاعی شد که جانسون برای فرآیند بازسازی ایجاد میکرد. همانطور که دو بویس توضیح میدهد، مارکس «در دفاع از دموکراسی مدافع لغو بردگی به رهبری [چارلز] سامنر[37] و [تادئوس] استیونز[38] به پا خاست». مارکس به تأسی از بنجامین فرانکلین وید،[39] جمهوریخواه رادیکال، اعلام کرد که «لغو بردهداری» مستلزم «تغییری رادیکال در رابطهی سرمایه و مالکیت بر زمین» در ایالات بردهدار سابق است. بااینوجود، او در سال 1865 برای انگلس نوشت که «ارتجاع از پیش در آمریکا آغاز شده است».[lxxxiv]
مارکس در مواجهه با این گرایشهای ارتجاعی، پیوسته به دنبال نیروهای عینی بود که بتوانند کارگران سیاهپوست و سفیدپوست را گرد هم آورند. مارکس در بیانیهی بهحق مشهور خود در سرمایه در سال 1867، به نیاز برای ائتلاف کارگری گستردهای ورای تفاوتهای نژادی استناد کرد که اکنون با رهایی بردگان امکانپذیر شده است: «کارگر با پوست سفید نمیتواند خودش را آنجا رهایی ببخشد که کارگر با پوست سیاه، داغ میخورد … حیات نوینی بلافاصله با مرگ بردهداری پدیدار شد». او همچنان به «تحولی رادیکال در روابط موجود میان سرمایه و مالکیت ارضی» در ایالات جنوبی در طی «بازسازی» امید داشت.[lxxxv] یک دهه بعد، مارکس آزردهخاطر از پایان بازسازی همراه با ظهور قدرت سرمایهی راهآهن، بااینوجود در سال 1877 برای انگلس از احتمال وجود ائتلاف گستردهی سیاه/سفید، کارگر صنعتی/ زارع دهقانی نوشت: «سیاست رئیسجمهور جدید [رادرفورد بی. هیز[40]] کاکاسیاهها را به متحدان پیکارجوی کارگران [صنعتی] تبدیل خواهد کرد؛ درست همانطور که خلعید عظیم از زمین (دقیقاً زمین حاصلخیز) به نفع شرکتهای راهآهن، معدن و غیره، دهقانان غرب را که غرولند آنها از پیش بهروشنی قابلشنیدن است، با کارگران متحد میکند. بنابراین آنجا طوفان تمام و کمالی در جوشوخروش است».[lxxxvi]
بااینحال، مارکس موفق نشد که بیشتر به تحولات جدید مربوط به کاپیتالیسم نژادی در ایالاتمتحده در ارتباط با جیم کرو[41] بپردازد. بنابراین، دو بویس نوشت:
خسران بزرگی برای کاکاسیاهای آمریکایی بود که ذهن بزرگ مارکس و بینش خارقالعادهی او دربارهی شرایط صنعتی نمیتوانست بهطور دستاول در مورد تاریخ کاکاسیاهای آمریکایی در سالهای بین 1867 و جنگ جهانی [اول] به کار بسته شود. بنابراین هر آنچه او در مورد ارتقای طبقهی کارگر گفت و انجام داد، باید تا جایی که به کاکاسیاها مربوط است اصلاح شود، زیرا او مسئلهی نژادی خاص آنها را اینجا در آمریکا بهطور دستاول مطالعه نکرده بود. بااینوجود، او از مشقات طبقهی کارگر در انگلستان، فرانسه و آلمان خبر داشت، و کاکاسیاهای آمریکایی باید درک کنند که نوشداروی او برای آن افراد چه بود، اگر راه خود را در آینده بهروشنی ببینند.[lxxxvii]
آن «نوشدارو» البته سوسیالیسم بود که دو بویس همراه با مارکس باور داشت که بخشی ضروری از پاسخ به ستمهای نژادی و طبقاتی است.
چهرهی مستور
هم مارکس و هم دو بویس مجذوب آیزیس و تصویر پایه و حجاب بودند. مارکس آشکارا آیزیس مستور در پس حجاب را الههای آفریقایی میدانست که واقعیت تاریخی تجارت برده و مبارزهی بیپایان برای آزادی بشر با برداشتن حجاب وی آشکار شده است. برای دو بویس در «لعن زنان» در آب تاریک، «آیزیس مادر هنوز هم الههی افتخاریِ قارهی سیاه است، اگرنه در نام لااقل در اندیشه»، که چهرهی مستور در پس حجاب او بسیار بالاتر از پایهاش قرار دارد.[lxxxviii] در شعر او به نام «بچههای ماه»، همراه با فصل در باب «لعن زنان»، آیزیس آفریقایی مستور نمادی از «راه خونینِ» مبارزه برای آزادی سیاهان از خلال دهشتهای بردهداری است:
بالا! بالا! راه خونین
(سایه فراختر میشود!
وحشت سریعتر میآید!)
بالا! بالا! به سیاهی فروزانِ
یک چهرهی مستور در پس حجاب.
من به کوه ماه صعود کردم
شکوه و جلال فروزان خورشید را احساس کردم؛
من ترانهی کودکان را شنیدم که بانگ برمیآوردند: «آزاد!»
من چهرهی آزادی را دیدم –
و مردم.[lxxxix]
راز آیزیس، برای دو بویس مانند مارکس، مبارزه برای آزادی فراتر از بردهداری، فراتر از «لعن زنان»، فراتر از کار دستمزدی، فراتر از کاپیتالیسم نژادی بود؛ مبارزهای آنقدر بزرگ که به انقلاب دائمی نیاز داشت.
[1] Cedric Robinson
[2] W. E. B. Du Bois
[3] Oliver Cromwell Cox
[4] Stephanie Smallwood
[5] Walter Johnson
[6] Dred Scott
[7] John Brown
[8] Harriet Beecher Stowe
[9] Henry Adams
[10] Andrew Johnson
[11] Frederick Douglass
[12] Roger Ransom
[13] Richard Sutch
[14] Henry Brougham
[15] Thomas Stamford Raffles
[16] François-Charles-Louis Comte
[17] William Howitt
[18] Thomas Fowell Buxton
[19] Herman Merivale
[20] J. F. W. Johnston
[21] Henry Carey
[22] Frederick Law Olmsted
[23] J. E. Cairnes
[24] Diodorus Siculus
[25] John Gabriel Stedman
[26] Stephen Douglas
[27] Orlando Patterson
[28] Sven Beckert
[29] John Brown
[30] Eugene Genovese
[31] William Henry Seward
[32] Tom Jeannot
[33] James Hall
[34] Charles Francis Adams
[35] Edward Beesly
[36] John Bright
[37] Charles Sumner
[38] Thaddeus Stevens
[39] Benjamin Franklin Wade
[40] Rutherford B. Hayes
[41] Jim Crow
[i] Cedric J. Robinson, Black Marxism (London: Zed, 1983); W. E. B. Du Bois, Black Reconstruction in America, 1860–1880 (New York: Atheneum, 1992); Oliver Cromwell Cox, Capitalism as a System (New York: Monthly Review Press, 1964).
[ii] ارتباط مارکسیسم با این دیدگاه که بردهداری و کاپیتالیسم در دنیای جدید، «دو نظام» اقتصادی را بازنمایی میکردند و این دیدگاه که این موضع مارکسی ارتدکس بود، تقریباً بهتمامی ناشی از اوژین ژنوز مورخ مارکسی تأثیرگذار جنوب بردهداری بود. نک.
Eugene Genovese, The Political Economy of Slavery (New York: Vintage, 1965), 17; Eugene D. Genovese and Elizabeth Fox Genovese, “The Slave Economies in Political Perspective,” Journal of American History 66, no. 1 (June 1979): 22.
همین تأکید بر دو نظام اقتصادی یا شیوههای تولید در ایالاتمتحدهی قرن نوزدهم، «کاپیتالیسم و بردهداری کشت و زرع»، را هنوز هم میتوان در برخی تحلیلها یافت. بهعنوانمثال، نک.
Nick Nesbitt, “The Slave Machine,” Six Archipelagos, July 9, 2019, 11–12.
بااینحال، همانطور که جان کلگ خاطرنشان میکند، پیش از ژنوز، بیشتر نویسندگان مارکسیست و متأثر از مارکسیسم به تأسی از مارکس کشت و زرع بردگان را کاپیتالیستی تلقی میکردند.
John Clegg, “A Theory of Capitalist Slavery,” Journal of Historical Sociology 33, no. 1 (2020): 76.
[iii] Karl Marx, Capital, vol. 1 (London: Penguin, 1976), 871.
[iv] Stephanie Smallwood, “What Slavery Tells Us About Marx,” Boston Review, February 21, 2018; Stephanie Smallwood, Saltwater Slavery (Cambridge, MA: Harvard University Press, 2008).
[v] Walter Johnson, “The Pedestal and the Veil,” Journal of the Early Republic 24 (2004): 299–308; Walter Johnson, River of Dark Dreams (Cambridge, MA: Harvard University Press, 2013).
[vi] Johnson, “The Pedestal and the Veil,” 307.
[vii] Sven Beckert and Seth Rothman, eds., Slavery’s Capitalism (Philadelphia: University of Pennsylvania Press, 2016).
[viii] در باب «نوع دوم استعمار»، نک.
Karl Marx, Theories of Surplus Value, part 2 (Moscow: Progress Publishers, 1971), 302–30.
در باب هریت بیچر استو، «قدرت بردهداری»، تصمیم درد اسکات، جنگ کانزاس، جان براون، «نهاد خاص»، لغو بردهداری و مبارزات انقلابی کارگران سیاهپوست آزادشده، نک.
Karl Marx and Friedrich Engels, The Civil War in the United States, ed. Andrew Zimmerman (New York: International Publisher, 2016), 17, 19, 28, 30–31, 33, 43, 120, 124–27, 53–54, 165.
در باب شکنجه تحت بردهداری و انقلاب هائیتی، نک.
Karl Marx and Frederick Engels, Collected Works, vol. 5 (New York: International Publishers, 1975), 302, 308, 388, 599.
در باب بردهداری انگلستان در دوران سلطنت ادوارد ششم و به بردگی گرفتن بومیان آمریکا، نک.
Capital, vol. 1, 897, 915.
[ix] Philip Foner, British Labor and the American Civil War (New York: Holmes and Meier, 1981), 56–58.
[x] Roger Ransom and Richard Sutch, “Capitalists without Capital: The Burden of Slavery and the Impact of Emancipation,” Agricultural History 62, no. 3 (1988): 133.
[xi] Henry Brougham, An Inquiry into the Colonial Policy of the European Powers (Edinburgh: E. Balfour, Manners and Miller, and Archibald Constable, 1803); Thomas Stamford Raffles, History of Java (London: John Murray, 1817); Thomas Powell Buxton, The African Slave Trade and Its Remedy (London: John Murray, 1840); Herman Merivale, Lectures on Colonization and Colonies (London: Muston Co., 1841); Henry C. Carey, The Slave Trade, Domestic and Foreign (Philadelphia: A. Hart, 1853); J. E. Cairnes, The Slave Power (New York: Follett Foster and Co., 1862); François-Charles- Louis Comte, Traité de législation, ou exposition des lois générales suivant lesquelles les peuples prospèrent, dépérissent ou restent stationnaire, 3rd ed. (1827; repr. Brussels: Hauman, Cattoir et Comp, 1837).
نشانههایی نیز وجود دارد مبنی بر اینکه مارکس ممکن است با کتاب پرفروش جان گابریل استدمن در قرن هجدهم به نام روایت سیاحت پنجساله علیه کاکاسیاههای طاغی در سورینام (1796، منقوش شده توسط ویلیام بلیک) آشنا بوده باشد که کنت به آن ارجاع میداد. همچنین نک.
David Mercer Hart, Class, Slavery, and the Industrialist Theory of History in French Liberal Thought, 1814–1830: The Contribution of Charles Comte and Charles Dunoyer (PhD dissertation, King’s College, Cambridge, June 1993).
[xii] Marx, Capital, vol. 1, 93; Hal Draper, The Marx-Engels Chronicle (New York: Schocken, 1985), 130–31, 295; Karl Marx, Marx’s Economic Manuscript of 1864–1865 (Boston: Brill, 2015).
در مارس 1865 که مارکس آغاز به پیشنویس مجلد یک سرمایه میکرد، برای انگلس نوشت: «پایان کار کنفدراسیون به نظر میرسد».
Marx and Engels, The Civil War in the United States, 158.
[xiii] Marx, Capital, vol. 3 (London: Penguin, 1981), 940.
[xiv] W. E. B. Du Bois, Black Reconstruction in America, 1860–1880 (New York: Atheneum, 1992), 354.
توجه داشته باشید که این ترجمهی خود دو بویس بود که اندکی با ترجمهی استاندارد تفاوت دارد. همچنین، نک.
- E. B. Du Bois, “Karl Marx and the Negro,” in Marx and Fredrick Engels, The Civil War in the United States, 218 (reprinted from Crisis 40, no 3 [March 1933]: 55–56).
[xv] Johnson, “The Pedestal and the Veil,” 300, 302–5.
[xvi] Johnson, “The Pedestal and the Veil,” 306.
نک. استدلالهای مشابه در Dale Tomich, Through the Prism of Slavery (New York: Rowman and Littlefield, 2004), 23–24.
[xvii] Marx, Capital, vol. 1, 925.
[xviii] Marx, Capital, vol. 1, 915–24.
[xix] Johnson, “The Pedestal and the Veil.”
[xx] See Smallwood, “What Slavery Tells Us About Marx”; J. Lorand Matory, The Fetish Revisited (Durham, NC: Duke University Press, 2018), 61; Sara-Maria Sorentino, “The Abstract Slave: Anti-Blackness and Marx’s Method,” International Labor and Working Clas History 96 (2019): 17.
جانسون با اشاره به اینکه مارکس از استعارهی پارچهی کتانی بهعنوان ارزش مصرف در مقایسهی آن با ارزش مصرف کت استفاده کرده بود، سعی داشت از این استدلال خود حمایت کند که استعارهی پایه و حجاب تماماً راجع به گریز از واقعیت کاپیتالیسم و بردهداری بود. او ادعا کرد که این نمونهی دیگری از گریز مارکس از بردهداری بود، زیرا پنبه بهاینترتیب از استدلال حذف میشد. بااینحال، کتهای فراک مردانه اغلب در آن زمان از کتان ساخته میشدند، و هدف مارکس در اینجا مقایسهی ارزش مصرف کت نهایی با ارزش مصرف پارچهای بود که از آن دوخته شده بود. شاید او در هنگام نوشتن این قطعه به کت کتانی خودش اندیشیده باشد. بهزحمت میتوان گفت که مارکس در مجلد اول سرمایه به پنبه بیاعتنا بوده است زیرا در تمام آن اثر به چشم میخورد.
Johnson, “The Pedestal and the Veil,” 301–2; Marx, Capital, vol. 1, 132–33.
[xxi] Plutarch, “Isis and Osiris,” Moralia.
[xxii] Georg Wilhelm Friedrich Hegel, The Philosophy of Nature (Oxford: Oxford University Press, 2004), 10; Guenter B. Risse, “The Veil of Isis Allegory: Historical Visions of the Natural World,” Research Gate, August 1, 2017.
[xxiii] با جانسون مقایسه کنید که مینویسد که بردهداری «تاریخ دستمزدها و همچنین شلاقهاست، کارخانهها و همچنین کشتزارها».
Walter Johnson, “To Remake the World,” Boston Review, February 20, 2018.
بهوضوح اعتقاد داشت که صنعت در شمال ایالاتمتحده با اقتصاد کشت و زرع در جنوب یکپارچه شده است، و کاپیتالیسم بردهدار و «ایالات جنوبی در اتحادیه» با «بازار جهانی» از طریق تجارت پنبه یکپارچه شده است. مارکس، سرمایه، مجلد 3، ص. 809. همچنین نک.
Edward Gibbon Wakefield, England and America, vol. 2 (London: Richard Bentley, 1833), 26–27.
همانطور که کاکس نوشت، در اوایل قرن نوزدهم، «اقتصاد آمریکا متکی بر بازرگانی خارجی آن بود که بردهداری به محور اصلی آن تبدیل شد.
Cox, Capitalism as a System, 124.
[xxiv] Karl Marx, The Poverty of Philosophy (New York: International Publishers, 1963), 111.
البته، بردهداری برای مارکس چیزی بیش از صرفاً یک مقولهی اقتصادی بود – مقولهای اجتماعی نیز به شمار میآمد. بااینوجود، حتی در زمینهی تجارت برده به آنسوی اقیانوس اطلس، مارکس مرتکب این اشتباه نشد که بردهداری بهمثابه نظام کار اجباری را با خصوصیات نژادی ذاتگرایانه که اغلب برای توجیه ایدئولوژیک آن استفاده میشدند، اشتباه بگیرد. او کاملاً با این اظهارات اریک ویلیامز موافقت میکرد که «پیچشی نژادی … به آنچه در اصل پدیدهای اقتصادی است، داده شده است. بردهداری از نژادپرستی متولد نشده است: نژادپرستی نتیجهی بردهداری بود. کار غیرآزاد در دنیای جدید، قهوهای، سفید، سیاه و زرد، کاتولیک، پروتستان و کافر بود». مارکس با انتقاد از دیدگاه اقتصاددانان بورژوا که میگویند «بردهی کاکاسیاه … مردی از نژاد سیاه» است، پاسخ داد: «کاکاسیاه کاکاسیاه است. فقط تحت شرایط معینی به برده تبدیل میشود».
Eric Williams, Capitalism and Slavery (New York: Capricorn, 1966), 7; Karl Marx, “Wage-Labour and Capital” in Wage Labour and Capital/Value, Price and Profit (New York: International Publishers, 1976), 28.
[xxv] “The Lace Trade in Nottingham,” Daily Telegraph, January 17, 1860, quoted in Marx and Engels, Collected Works, vol. 30, 217.
[xxvi] Marx, Capital, vol. 1, 345.
[xxvii] Karl Marx and Fredrick Engels, Collected Works, vol. 30 (New York: International Publishers, 1975), 197.
[xxviii] Robin Blackburn, The Making of New World Slavery (London: Verso, 1997), 339–40.
[xxix] Marx and Engels, Collected Works, vol. 30, 183–85; Marx, Capital, vol. 1, 344–45; Casey Cep, “The Long War Against Slavery,” New Yorker, January 27, 2020.
[xxx] Marx and Engels, Collected Works, vol. 30, 215.
[xxxi] Karl Marx and Frederick Engels, On Colonialism (New York: International Publishers, 1972), 115; editorial in Times of London, March 10, 1882, 9. See also Y. J. Murrow, “The Coolie Trade in China and Peru,” Anti-Slavery Reporter 16, no. 12 (December 1869): 273–79.
[xxxii] Carey, The Slave Trade, Domestic and Foreign, 8–15.
[xxxiii] Marx, Capital, vol. 1, 377.
[xxxiv] Marx, Capital, vol. 1, 345.
[xxxv] Carey, The Slave Trade, Domestic and Foreign, 12.
[xxxvi] Karl Marx and Frederick Engels, Selected Correspondence (Moscow: Progress Publishers, 1975), 78–79.
[xxxvii] Comte, Traité de législation, 392; Stedman, Narrative of a Five Years’ Expedition Against the Revolted Negroes of Surinam, 320.
[xxxviii] Marx and Engels, Collected Works, vol. 5, 308, 599; Comte, Traité de législation, 392; Stedman, Narrative of a Five Years’ Expedition Against the Revolted Negroes of Surinam, 320–21.
[xxxix] Marx, Capital, vol. 1, 345; Marx and Engels, Collected Works, vol. 5, 308–09; Marx, The Poverty of Philosophy, 111.
[xl] Karl Marx, On the First International (New York: McGraw Hill, 1973), 99.
[xli] Marx, Capital, vol. 1, 916.
[xlii] Marx and Engels, The Civil War in the United States, 30, 44; Buxton, The African Slave Trade and Its Remedy, 202; Cairnes, The Slave Power, 124.
[xliii] در باب مارکس و استعمار مهاجرنشینی، نک.
Marx, Capital, vol. 1, 934–35; John Bellamy Foster, Brett Clark, and Hannah Holleman, “Marx and the Indigenous,” Monthly Review 71, no. 9 (February 2020): 1–19.
در باب نظم استعماری و اقتصاد سیاسی کلاسیک، نک.
Donal Winch, Classical Political Economy and Colonies (Cambridge, MA: Harvard University Press, 1965), 93–100.
[xliv] Karl Marx, Theories of Surplus Value, part 2 (Moscow: Progress Publishers, 1968), 302–3.
[xlv] Karl Marx, Grundrisse (London: Penguin, 1973), 464, 513.
[xlvi] Orlando Patterson, “On Slavery and Slave Formations,” New Left Review, series 1, no. 117 (1979): 53.
[xlvii] Patterson, “On Slavery and Slave Formations,” 55.
[xlviii] Marx, Capital, vol. 1, 151–52.
اظهارنظر مارکس در اینجا در باب مفهوم برابری، مبادله و مفهوم ارزش/کار انتزاعی تأکید میکند که چنین انگارههایی در جامعهای که غالباً بر کار بردگان اتکا دارد، همانند آتن در روزگار ارسطو، غیرقابلتصور است. این انگاره کاملاً جدا از کاربرد مشخص انگارهی شیوهی تولید بردهداری در بعضی مواقع توسط هر دو مارکس و انگلس، بهویژه در نوشتههای اولیهشان، صدق میکند. همانطور که اریک هابسبام اشاره کرده است، مفهوم شیوهی تولید بردهداری بهعنوان راهنمایی گسترده به کار گرفته میشد و هرگز کاملاً توسط مارکس پرورانده نشد. او مکرراً به شیوه/شکل اشتراکی باستانی تولید اشاره میکرد (که بااینحال، مانع از بردگی در درجهی اول از طریق جنگ نبود). نک.
Eric J. Hobsbawm, introduction to Karl Marx, Pre-Capitalist Economic Formations (New York: International Publishers, 1964). 18–22.
برای آثار کلاسیک مستقیماً مبتنی بر انگارههای مارکس از بردهداری باستانی، نک.
- M. E. de Ste Croix, The Class Struggle in the Ancient Greek World (London: Duckworth, 1981) and Perry Anderson, Passages from Antiquity to Feudalism (London: Verso, 1975).
مکان به ما اجازه نمیدهد که کاوشی مبسوط دربارهی تحلیل غنی مارکس از بردهداری باستان یا تحلیل تطبیقی از بردهداری در روابط تولیدی مختلف در اینجا انجام دهیم. بااینوجود، تشخیص این موضوع مهم است که برای مارکس، همانند مورد پترسون، بردهداری بهطور بسیار گسترده بهعنوان نظامی از روابط طبقاتی بر اساس زور و خلعید مستقیم از بدن فرد دیگری تعریف میشد. این نظام بارهای بسیار و در بسیاری از زمینهها در تاریخ رخ داده است. مالکیت خصوصی بر بردگان نیز در روزگار باستان رخ میداد، اما کاملتر از همه تحت لوای کاپیتالیسم گسترش یافت. بردهداری باستان و بردهداری مدرن بدین ترتیب نقاط اشتراکی داشتند، اما ازنظر تاریخی باید متمایز قلمداد شوند. به همین معناست که پترسون در حمایت از نوعی «تطبیقگرایی جسورانه و جهانی» در مطالعهی بردهداری استدلال میکند که مارکس از آن دفاع میکرد.
Patterson, “On Slavery and Slave Formations,” 67.
[xlix] Marx and Engels, Collected Works, vol. 33, 336.
[l] Marx, Capital, vol. 3, 362.
[li] Sven Beckert, The Empire of Cotton (New York: Vintage, 2014), xv–xvi.
[lii] Marx and Engels, The Civil War in the United States, 17.
[liii] Karl Marx, Capital, vol. 3 (London: Penguin, 1981), 940, 945.
ادعای نسبیت مبنی بر اینکه خود مارکس، بردگان در جنوب ایالاتمتحده را صرفاً «سرمایهی ثابت» ناتوان از «تولید عنصر ذاتی و معرف کاپیتالیسم –یعنی افزایش تدریجی در ارزش اضافی» یا محصول اضافی- تلقی میکرد، در اینجا با تجزیهوتحلیل مارکس در مجلد سوم سرمایه مغایرت دارد که به ارزش اضافی تولیدشده توسط نیروی کار بردگان اشاره میکند. همانطور که مارکس نیز بیان کرد، آنچه در مورد نیروی کار برده تفاوت داشت، این بود که «بهایی که در اینجا برای برده پرداخت میشود … ارزش اضافی یا سود سرمایهای است که از وی استخراج خواهد شد». نک.
Nesbitt, “The Slave Machine,” 13; Marx, Capital, vol. 3, 945.
[liv] Marx, Grundrisse, 288–89; Karl Marx, Capital, vol. 2 (London: Penguin, 1978), 555; Marx, Capital, vol. 1, 377; Capital, vol. 3, 762.
[lv] Marx and Engels, Collected Works, vol. 30, 184–85; Marx and Engels, Collected Works, vol. 33, 10–11.
[lvi] Ransom and Sutch, “Capitalists without Capital,” 133–34.
[lvii] Adam Smith, The Wealth of Nations (New York: Modern Library, 1937), 80–81.
[lviii] Marx, Capital, vol. 1, 377; Marx, Theories of Surplus Value, part 3, 243; Marx, Capital, vol. 2, 555; Marx and Engels, Collected Works, vol. 34, 98.
[lix] Marx and Engels, Collected Works, vol. 25, 149.
[lx] Karl Marx, A Contribution to a Critique of Political Economy (Moscow: Progress Publishers, 1970), 203.
[lxi] Patterson, “On Slavery and Slave Formations,” 32–33; Marx, Grundrisse, 326.
[lxii] Marx, Grundrisse, 326; Marx and Engels, Collected Works, vol. 34, 98; John Bellamy Foster and Brett Clark, The Robbery of Nature (New York: Monthly Review Press, 2020), 23–32.
[lxiii] Marx, Capital, vol. 1, 1014, 1016, 1033–34.
[lxiv] Marx, Capital, vol. 3, 507–8; Marx and Engels, Collected Works, vol. 30, 262–63; Cairnes, The Slave Power, 40.
[lxv] Cairnes, The Slave Power, 39, 41– 42; Marx, Capital, vol. 3, 507–8; Marx and Engels, Collected Works, vol. 30, 262–63; Marx, Capital, vol. 1, 452.
[lxvi] Cairnes, The Slave Power, 63–67; Marx and Engels, The Civil War in the United States, 44.
[lxvii] Merivale, Lectures on Colonization and Colonies, James F. W. Johnston, Notes on North America, vol. 2 (London: William Blackwood, 1851), 319, 351– 53; Carey, The Slave Trade, Domestic and Foreign, 100–108; Olmsted, Journey in the Seaboard Slave States, 42–44, 56–57, 237–38; Cairnes, The Slave Power, 45, 75, 94; Williams, Capitalism and Slavery, 7; John Bellamy Foster, Marx’s Ecology (New York: Monthly Review, 2000).
[lxviii] Cairnes, The Slave Power, 111–13.
[lxix] Marx and Engels, Collected Works, vol. 43, 384; Marx, Capital, vol. 3, 808; Johnston, Notes on North America, vol. 2, 351–53; Olmsted, Journey in the Seaboard Slave States, 57; Foster, Marx’s Ecology, 152.
[lxx] Cairnes, The Slave Power, 45–46; see also Carey, The Slave Trade, Domestic and Foreign, 95–105.
[lxxi] Marx and Engels, The Civil War in the United States, 45–46. See also Marx and Engels, Selected Correspondence, 213–14. See also Karl Marx and Frederick Engels, Selected Correspondence (Moscow: Progress Publishers, 1975), 213; Marx and Engels, Collected Works, vol. 43, 384.
[lxxii] Marx and Engels, The Civil War in the United States, 47.
[lxxiii] Johnson, River of Dark Dreams, 8.
[lxxiv] Marx and Engels, The Civil War in the United States, 17, 44–47, 55–58; Robin Blackburn, An Unfinished Revolution: Karl Marx and Abraham Lincoln (London: Verso, 2011), 9; Cairnes, The Slave Power, 11–21.
[lxxv] Genovese, The Political Economy of Slavery, 85–99, 281–82; Marx and Engels, The U.S. Civil War, 166; William Henry Seward, “On the Irrepressible Conflict” (speech, Rochester, New York, October 25, 1858).
سوارد در اینجا دیدگاه «دو نظام سیاسی» را معرفی کرد.
دیدگاه مارکس مبنی بر اینکه چرا جنگ داخلی یک «تضاد مهارناپذیر» بود، البته تا حدی متفاوت بود و آن را دو رژیم کارگری درون نظام واحد میدانست که ساختارهای سیاسی متفاوتی را ترویج میکنند (نک. مارکس و انگلس، جنگ داخلی در ایالاتمتحده، ص. 55) ) ژنوز هم دیدگاه مارکسیست سنتی و هم مارکسیست تجدیدنظرشده را دراینباره ارائه میداد که چرا تعارض بر سر بردهداری مهارناپذیر بود، در تضاد با کشاکشهای مهارپذیر. بااینوجود، در دیدگاه تجدیدنظرشده که او از آن حمایت میکرد، نه ناکامی اقتصادی بهخودیخود بلکه ویرانی اکولوژیک بود که دلیل اصلی برای رانهی گسترشطلب جنوب محسوب میشد. همانطور که اوژین باپتیست در کتاب نیمی از داستان هرگز تعریفنشده استدلال کرده است، ازآنجاکه کاپیتالیسم بردهدار بسیار موفق بود، نمیتوانست جز با جنگ خاتمه یابد. بنابراین جنوب «اشتباه عظیمی» مرتکب شد. میتوان ادعا کرد –مانند مارکس و بسیاری از دیگران در آن زمان- که در پس موفقیت مادی آن، نقصی وجود داشت، رانهای گسترشطلبانه که نیازمند زمین هر چه بیشتری برای دفع بحران آتی بود، زمینی که شمال اجازه نمیداد. لینکلن اظهار داشت که نه حتی یک متر مربع دیگر.
Eugene Baptist, The Half Has Never Been Told, 413–14; Marx and Engels, The Civil War in the United States, 133.
[lxxvi] Blackburn, An Unfinished Revolution, 11–12; Patterson, “On Slavery and Slave Formations,” 53–54.
[lxxvii] به همین دلیل است که ژرفترین تجزیهوتحلیلهای مارکس از اقتصاد بردهداری در گروندریسه، دستنوشتهی اقتصادی 1861-1861 و بخشهایی از دستنوشتهی اقتصادی 1863-1865 به چشم میخورند که پیشنویسهایی را برای مجلد دوم و سوم سرمایه تشکیل میدادند. زمانی که مارکس به تهیهی پیشنویس مجلد اول سرمایه روی آورد، نظام بردهداری در ایالاتمتحده به تاریخ پیوسته بود، گرچه اشکال جدیدی از کاپیتالیسم نژادی جانشین آن شدند. مسئله در سال 1867، همانطور که مارکس در پیشگفتار مجلد اول سرمایه روشن ساخت، بازسازی بود. نک.
Marx, Capital, vol. 1, 93.
[lxxviii] Tom Jeannot, “Marx, Capitalism, and Race,” Radical Philosophy Today 5 (2007): 72; Marx and Engels, The U.S. Civil War, 17, 22–23, 121.
ترجمه در اینجا به پیروی از دو بویس، بازسازی سیاه، صفحهی 354 است.
[lxxix] Foner, British Labor and the American Civil War, 11–13, 39–40, 57–62, 84–85; John Spargo, Karl Marx: His Life and Work (New York: B. W. Huebsch,1912), 224–25; Ephraim Douglass Adams, Great Britain and the American Civil War, vol. 2 (New York: Longmans, Green and Co., 1925), 291–92; John Nichols, The “S” Word (London: Verso 2011), 61–99; Kevin B. Anderson, Marx at the Margins (Chicago: University of Chicago Press, 2016), 106–114. See also John Bright, Speeches on the American Question (Boston: Little Brown and Co., 1865), 170–93.
اگرچه مارکس قویاً مخالف بسیاری از جوانب دیدگاههای برایت بود، او را یک سر و گردن بالاتر از متفکران بورژوای معمول میدانست و کار او را بهدقت بررسی کرد و گزیدههایی را در دفترچه یادداشت خود نوشت.
Karl Marx and Friedrich Engels, Marx-Engels Gesamtausgabe (MEGA), IV/18 (Berlin: Walter de Gruyter, 2019), 6–7.
[lxxx] Marx and Engels, The Civil War in the United States, 179–82.
[lxxxi] Marx and Engels, The Civil War in the United States, 153–57.
[lxxxii] Marx and Engels, The Civil War in the United States, 165–66.
[lxxxiii] Marx and Engels, The Civil War in the United States, 186–87; Du Bois, “Karl Marx and the Negro,” 218; Du Bois, Black Reconstruction, 354.
[lxxxiv] Marx, Capital, vol. 1, 93; Du Bois, “Karl Marx and the Negro,” 219; Marx and Engels, The Civil War in the United States, 167.
[lxxxv] Marx, Capital, vol. 1, 93, 414.
[lxxxvi] Marx and Engels, The Civil War in the United States, 189; Du Bois, “Karl Marx and the Negro,” 219.
[lxxxvii] Du Bois, “Karl Marx and the Negro,” 219.
[lxxxviii] W. E. B. Du Bois, Darkwater: Voices from within the Veil (1920; repr. Mineola: Dover, 1999), 97; see also, Wilson J. Moses, “The Poetics of Ethiopianism: W. E. B. Du Bois and Literary Black Nationalism,” American Literature 47, no. 3 (1975): 418–23.
[lxxxix] Du Bois, Darkwater, 113.